★★★ باژبود ★★★

★★★ ادب و عرفان و هنر ★★★

★★★ باژبود ★★★

★★★ ادب و عرفان و هنر ★★★

◆◆◆ اللهم صل علی محمد و آل محمد ◆◆◆

سلام علیکم ؛
در روز و روزگارانی که انسان دچار نسیان گشته و آنسان بودن خود را از یاد برده است ، ما کمر همت بسته ایم که فرایادش بیاوریم که از کجا آمده ایم ؟ در کجا هستیم ؟ و به کجا خواهیم رفت ؟
در ادامه این راه سهل و ممتنع از جان و دل ، پذیرای گوهر نقدتان می باشیم .

" دعاگوی وجود شریفتان : مجید شجاعی ؛ مدیر سایت باژبود "

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

میلاد با اسعاد آن امام همام عالى نژاد بروایت اصح در منتصف ماه مبارک رمضان سال سیوم از هجرت در 

مدینه اتفاق افتاد و زمان حمل آنحضرت بعقیده اکثر ارباب خبرت نه ماه تمام بود اما در کشف الغمه از ابن خشاب منقولست که (ولد علیه السلام بستة اشهر و لم یولد بستة اشهر مولود فعاش الا الحسن و عیسى بن مریم علیهما السلام و الصحیح خلاف ذلک) در شواهد النبوة قلمى گشته که بعد از تولد امام حسن جبرئیل اسم شریفش را بهدیه پیش رسول ( صلعم ) آورد بر قطعه اى از حریر بهشت نوشته و بقول بسیارى از اصحاب اخبار حسن مرادف شبر است و شبر نام پسر هارون بود و کنیت امام حسن ابو محمد است و لقبش تقى و سید و بروایتى که صاحب کشف الغمه از ابن طلحه نقل نموده طیب و زکى و سبط و ولى نیز از جمله القاب آن امام عالیجنابست و ایضا ابن طلحه گوید که چون حسن رضى اللّه تعالى عنه متولد شد خیر الانام  (صلعم ) الى یوم القیام پرسید که چه نام نهادید او را جواب دادند که حرب آن حضرت گفت که او را حسن نام نهید و از براى او کبشى عقیقه فرمود و بقولى امام حسن اول بحمزه موسوم گشت و حضرت رسول ( صلعم ) آن نام را بحسن تغییر نمود و هم در آن کتاب مکتوب شده که سیدة النساء سلام اللّه علیها در روز هفتم از ولادة آن قرة العین سیادت را در خرقه اى از حریر بهشت که جبرئیل آورده بود پیچیده نزد رسول صلى اللّه علیه و سلم آورد و باتفاق ارباب اخبار در آن روز سید ابرار اشارت کرد تا سر آن سرور را تراشیدند و بوزن موى همایون او نقره تصدق نمودند و در روضة الشهداء از اسماء بنت عمیس مرویست که گفت من قابله فاطمه علیها السلام بودم بحسن و حسین سلام اللّه علیهما و چون اختر تابنده برج ولایت از افق ولادت طلوع نمود و خبر بآفتاب سپهر رسالت علیه السلام و التحیة رسید فى الحال بخانه سیدة النساء آمد و گفت اى اسماء بیار فرزند مرا و من آن مولود عاقبت محمود را در خرقه ی زرد پیچیده بیاوردم و در کنار سید اخیار نهادم آن حضرت آن خرقه را دور افکند و فرمود که با شما عهد کرده‌ام که اولاد مرا در خرقه زرد مپیچید من برفتم و خرقه سفید آوردم و حسن را برداشته در آن پیچیدم و در کنار سید عالم ( صلعم ) نهادم پس آنحضرت بانگنماز در گوش راست وى گفت و قامت در گوش چپ وى راقم حروف گوید که روایت این حدیث از اسماء بنت عمیس صحیح نمى نماید زیرا که باتفاق مورخان در وقت ولادت سبطین علیهما السلام اسماء با شوهر خود جعفر طیار رضى اللّه عنه در حبشه بود و در روز فتح خیبر از آن ولایت بمعسکر خیر البشر صلى اللّه علیه و سلم رسید بناء على هذا صاحب کشف الغمه در ذکر تزویج شاه اولیاء و سیدة النساء مرقوم کلک صحت انتما گردانیده که نقل احادیثى که در باب تزویج على مرتضى و فاطمه زهرا سلام اللّه علیهما از اسماء بنت عمیس روایت کرده اند صحیح نیست زیرا که در آن اوقات اسماء با جعفر رضى اللّه عنهما در حبشه بوده و ظاهرا روایت کننده آن احادیث سلمى بنت عمیس بوده زوجه حمزه رضى اللّه عنه و چون اسماء از خواهر خود اشتهار بیشتر دارد رواة بر سبیل سهو عوض سلمى بنت عمیس اسماء بنت عمیس نوشته اند و اللّه تعالى اعلم بحقیقة الاحوال بصحت پیوسته که امام حسن علیه السّلام و التحیة در وقت وفات خیر البریه علیه صلوات من واهب العطیة هفت ساله و چندماهه بود و در وقت انتقال امیر المؤمنین على کرم اللّه وجهه از دار فنا بجنت اعلى سى و هفت ساله و بروایت صاحب کشف الغمه از فضل بن حسن الطبرسى نقل نموده که حسن رضى اللّه عنه مدت شش ماه و سه روز در امر خلافت دخل فرمود بعد از آن بنابر اختلاف رأى متابعان بلکه بمحض اقتضاى قضاى مالک الملک المستعان دست از آن مهم بازداشت و با معاویه صلح کرده در سنه احدى و اربعین منصب ایالت را باو باز گذاشت آنگاه با اهل بیت خویش بمدینه شتافته قرب ده سال در آن بلده طیبه بسر برده و در اوایل سنه خمسین از هجرت سید المرسلین بسبب سمى قاتل یا الماس که زوجه آن حضرت جعده بنت اشعث بن قیس بنابر اغواء معاویه و مروان بدان سید جوانان جنان داد که پهلو بر بستر ناتوانى نهاد و چهل روز مریض بوده در بیست و هشتم صفر سنه مذکوره به بهشت عدن خرامید و قولى آنکه آن حادثه عظمى در اوایل ربیع الاول سنه مذکوره بوقوع انجامید و بعقیده حمد اللّه مستوفى وفات آن امام خجسته صفات در صفر سنه تسع و اربعین اتفاق افتاد مدت عمر عزیزش بنابر قول اول که مختار اکثر ارباب اخبار است چهل و شش سال و چند ماه باشد و زمان امامتش بحقیقت قرب نه سال و نیم مدفن همایونش مقبره بقیع است قریب بمرقد فاطمه بنت اسد بن هاشم ( لا زال مضجعها محفوفا بانوار الغفران و المراحم ) .
◆ تاریخ حبیب السیر ، تهیه و تنظیم از مجید شجاعی .
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۸
مجید شجاعی


بر طبق آیت کریمه هدایت نشان (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ) حضرت حى قیوم پیش از آفرینش آدم علیه السلام از آتش خلقى آفرید و بحکم (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) آنطایفه را شریعتى کرامت کرده و بعبادت خویش مأمور گردانید و بروایت ابن عباس رضى اللّه عنه اسم ابو الجن سوماست و جان لقب اوست اما حضرت مخدومى ابوى مرحومى السید السند الامجد امیر خواند محمد رحمه اللّه در کتاب بلاغت انتماى روضة الصفا از مترجم اسفار آدم ابو عیسى جعفر بن یعقوب الاصفهانى نقل کرده اند :

که جان موسوم بطارنوس بود و اولاد و اعقاب او مادام که اوامر و نواهى الهى را مطیع و منقاد بودند در غایت رفاهیت روزگار میگذرانیدند و چون یکدور ثوابت نزدیک بانتها رسید آغاز عصیان و طغیان نمودند منتقم جبار بعد از الزام حجت اکثر ارباب معصیت را بدار البوار فرستاد و بقیه ایشان را که ربقه اطاعت در ربقه داشتند بتجدید شریعتى عطا فرمود و حلیائیس را که هم از آن قوم بود بر ایشان والى ساخت و چون یکدوره دیگر بر این قضیه بگذشت بنى الجان کرت دیگر قدم در وادى نافرمانى نهادند و ثانیا بعقوبت ایزدى معاقب گشته جمعى از صلحا که بر صراط مستقیم راسخ بودند بازماندند و شخصیکه بلمیقا نام داشت بر ایشان حاکم و فرمانروا شد و چون دوره ثالثه انقضا یافت دیگرباره آنجماعت از جاده دین قویم انحراف نموده بسخط الهى مبتلا گشتند و حکومت بقیه آن طبقه بر ماهوس که جمال حالش بر نور فضل و صلاح آراسته بود تعلق گرفت و او تا زمان انتقال بعالم بقا بامر معروف و نهى منکر میپرداخت و بعد از فوتش اشرار بنى الجان باز آغاز فتنه و فساد کردند و بارى تعالى رسولانی جهة هدایت و ارشاد برایشان فرستاد و آن گمراهان اصلا متنبه نگشتند تا دوره رابعه منتهى شد و حکمت حضرت عزت اقتضاى تجددى کرده طایفه ای از ملائکه عظام بمقاتله ارباب ظلم و ظلام شتافتند و اکثر ایشان را بقتل آورده ابلیس را که بقول اصح از آن ملاعین بود و عزازیل نام داشت با فوجى از صبیان اسیر ساختند و ابلیس با ملائکه بآسمان رفته نشو و نما یافت و در طاعت و عبادت بمرتبه مبالغه نمود که مقرب درگاه حضرت احدیت شده برتبه تعلیم فرشتگان مشرف گشت و چون بنى الجان از مواضع اختفا بیرون آمده بحسب طول زمان نوبت دیگر بسیار شدند و بدستور طریق غوایت مسلوک داشتند ابلیس هدایت و ارشاد ایشان را از خالق بلاد و عباد مسألت نموده با فوجى از ملائکه از آسمان بر زمین شتافت و جمعى از مطیعان بنى الجان بدو پیوسته عزازیل یکى از ایشان را که موسوم بود بهلوت بن بلامت برسم رسالت نزد علماء ارباب جهالت فرستاد تا ایشان را از نافرمانى جناب کبریاء سبحانى تحذیر نماید و آنقوم بى باک آن شخص را هلاک ساختند چون از موعد مراجعت او مدتى درگذشت ابلیس دیگرى را بدان امر نامزد کرد و آن گروه ناپاک او را نیز کشته این قضیه شنیعه بار دیگر تکرار یافت و کرت آخر یوسف بن یاسف بفرموده عزازیل بمیان ایشان رفته آنقوم قصد قتل او نیز کردند عاقبت یوسف بلطایف الحیل از زخم گرگ اجل امان یافته خود را بابلیس رسانید و کیفیت حادثه را معروض گردانید و عزازیل بعد از استجازه از ملک جلیل اکثر آن گمراهان را کشته در بسیط زمین رایت حکومت برافراشت و بخار عجب و پندار بکاخ دماغ او تصاعد نموده خود را از جمیع مخلوقات اعلم و افضل پنداشت .

ابیات :

ز راه تفاخر بفوج ملک // گهى بر زمین بود و گه بر فلک

نبود آگه از کار و کردار خویش // که خواهد غلط کرد هنجار خویش

پیوسته در مجالس ملائکه مقربین بحسب ظاهر بر کمال فضیلت خویش دلایل و براهین اقامت کرده باطنا باخود مخمر نمود که اگر منصب خلافت از بارگاه الوهیت بشخصى دیگر مفوض گردد گردن بمتابعتش در نیاورد بلکه در هلاک او شرایط سعى و اهتمام مرعى دارد و در خلال آن احوال جمعى از فرشتگان که بمشاهده لوح محفوظ رفته بودند در غایت حزن و ملال بازآمده با عزازیل گفتند که امروز از ملاحظه لوح چنان معلوم کردیم که عنقریب یکى از مقربان جناب جلال سبحانى بلعنت ابدى مخصوص خواهد گشت و ما هریک از عاقبت کار خود هراسانیم امید آنکه دعا کنى که تا هیچ کس از ما بدان بلیه عظمى مبتلا نگردد ابلیس بر زبان آورد که این نایبه بما و شما نسبت ندارد و مدتى مدید است که من برین قضیه مطلع گشته‌ام و با کس نگفته‌ام القصه شیطان بسخن فرشتگان چندان التفاتى نکرد و بتضرع و استغفار اشتغال ننمود بنابرآن بخذلان ابدى و خسران سرمدى گرفتار گشت نعوذ باللّه منها و در اثناء آن اوقات صداى کوس خلافت آدم در جهان افتاد و نداى (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) بگوش هوش عالمیان رسید ملائکه از روى تعجب گفتند (أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ) حضرت علام الغیوب در جواب ایشان فرمود که (إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) و فرشتگان از استماع این جواب بر جرأت خویش متنبه شده بقدم اعتذار و سلوک طریق استغفار پیش آمدند اما ابلیس همچنان مغرور بوده بر انکار اصرار نمود و هو الغفور الودود.


■ موفق و مؤید باشید و طاعات و عبادات همه ی شما قبول انشاالله تعالی . دوستدارتان : مجید شجاعی // زنجان - هجدهم خرداد ماه 1396 خورشیدی .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۴
مجید شجاعی

••• بسم الله الرحمن الرحیم •••


بر تو باد به تقواى الهى ، در پنهان و میان جمع. خوبى را براى همه آفریدگان بخواه ، گر چه به تو بدى روا داشته باشند.

در برابر آزار دیگران ، بردبارى ورز ، اگر به تو اهانت شد ، یا ناسزا شنیدى ، در پاسخ ، سخنى ناروا مگو. هنگام شعله ور شدن خشم از کلام ناپسند بپرهیز ، از جایت بلند شو ، در مکان دیگر بنشین و خود را به کارى دیگر مشغول کن تا خشمت فرو نشیند.

مدام در فکر بهسازى آخرت و سعادت دنیا باش.

در همه حال ، به خدا توکل کن و در همه مهمات به او اطمینان. بر تو باد به پاسدارى و شگرگذارى کسى که به تو خوبى مى کند و تو را نعمت مى دهد.

از قهقه و خنده بپرهیز ، زیرا غفلت آرد و دل را بمیراند.

به هر کارى مشغولى ، نماز اول وقت را ترک مکن. اگر ، معاذالله ، نمازت قضا شد ، در اولین فرصت جبران کن.

در هر حال و مکان ، دانش آموز باش ، پرگو مباش ، بیشتر به شنیدن علاقه مند باش تا گفتن. با استادت مشاجره مکن و گفته هاى او را بر مگردان ، آن چه را فرا گرفتى در شب مرور کن.

با قرآن مأنوس باش. وردى از قرآن را براى خودت برگزین. اگر مى توانى قرآن را حفظ کن و اگر ممکن نیست ، هر چند آیه اى که در توانت هست از برکن.

مبادا به گفته سخنن چینان گوش فرا دارى ؛ زیرا بدبختى بى شمارى بدنبال دارد و تأثیر شومى بر نفس مى گذارد.

در زیارت مشاهد مشرفه ، یا خواندن زیارت آنها ، از راه دور غفلت مکن.

یه هنگام تعلیم و نشر دانش ، از پرگویى بپرهیز ، غیر علمى و بدون مستند سخن مگو. تنها ناقل سخن دیگران مباش ، خودت نسبت به مطالب و مسائل صاحب نظر شو...

در هر روز ، بیست و پنج مرتبه (( الهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات )) را بخوان.

در این دعا ، ثواب و مزدى بسیار است. پس از نماز عصر ، هفتاد و هفت مرتبه ذکر ((استغفار)) را بخوان.

نیز سوره قدر و توحید را بسیار قرائت کن.


■ در تحت توجهات ربوبی  و حضرت عشق همگی موفق باشید .

■ مجید شجاعی - بهار سال 1396 - ولایت زنجان .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۲۸
مجید شجاعی

••• بسم الله الرحمن الرحیم •••


وصیتى که پیش روى شماست ، از بنده ضعیف و ناتوان ، نویسنده این حروف ، محمد فرزند مکى است. خداى او را همچون نصوح ، توبه پذیرد ؛ و از مخاطب آن ، برادران و دوستان الهى مى باشند ، آنان که براى خدا و در راه خدا با او دوست شده اند.

نخست نفس خود را مخاطب قرار مى دهد ، سپس آنان را.

این ((وصیت نامه)) در بردارنده مطالب و معارف بلندى است.

۱. تقواى الهى را فرا دید خود قرار دهد و بر همه حرکات و سکنات خویش حاکم سازد. مدام در مراقبه بوده و از خدا خوف و خشیت کند. در خلوت و پنهانى از او شرم کرده ، به آنچه خوشایند او نیست آلوده نگردد.

۲. در همه احوال خدا را فرایاد دارد و در بیشتر اوقات با زبان ذکر او گوید.

۳. بر خدا توکل کرده ، کارها را به او واگذارد و در گرفتاریها و سختیها به او پناه برد.

۴. موازین و احکام دین را فرادید خویش نهاده ، مواظب باشد سر موئى از آن خارج نشود ؛ زیرا خروج از فرامین شریعت ، گمراهى و ضلالت را در پى آرد.

۵. نوافل و مستحبات را بر اساس تلاش و توان ، فراغت و سلامتى ، زیاد کند ؛ بویژه نمازهاى مستحب را ؛ چون نماز ، بهترین عمل است. کارى پس از شناخت خدا و تحصیل معارف الهیه ، همانند نماز انسان را به خدا نزدیک نمى کند. در میان نمازهاى مستحبى ، در انجام نماز شب مراقبت ویژه کند.

۶. زبان را از گناهانى همچون : پرت و پلاگوئى ، غیبت ، سخن چینى ، بیهوده گوئى نگاه دارد. از شنیدن لغو و هر آنچه بهره دینى یا دنیایى ندارد بپرهیزد و اعضاء جوارح را از آنچه ناخوشایند پروردگار است بدور دارد.

۷. زهد را روح زندگى اش کند ، به آنچه به او مى رسد بسنده کند ، روزى از حلال خورد ، تا مى تواند بى نیازى از مردم را پیشه خود سازد ؛ زیرا خواهش از مردم خوارى و ذلت این دنیا را در پى دارد.

۸. یاد مرگ را نصیب العین خویش کند ؛ براى رسیدن آن در همه حال آماده باشد. براى این که یاد مرگ ، ((فرادید)) او گردد ، روزى بیست مرتبه یاد مرگ کند.

۹. هر صبح و شام گذشته خود را محاسبه کند.

، اگر رفتار نیک داشته است بر او بیفزاید ؛ چنانچه بدى از او سرزده است ، از او بازگردد و جبران کند.

۱۰. با قلب و زبان ، دائم در استغفار بوده ، طلب بخشش کند. شکل آن ( استغفار ) چنین است : ((أللهم أغفرلى فإنى أستغفرک و أتوب)).

در وصیت لقمان به فرزندش آمده است ؛ بسیار بگوید : ((اللهم اغفرلى)) ؛ زیرا خداوند در شبانه روز اوقاتى قرار داده است که در آن وقت ها ، حاجات بندگان را رد نمى کند.

۱۱. امر بمعروف و نهى از منکر را با شرایطى که در شرع مطهر آمده است به اندازه توان و نیرو ، انجام دهد.

۱۲. برادران دینى را یار و کمک باشد ، به اندازه افتادگى و نیاز آنان حاجتشان را برآورد. اولاد على ((ع)) و فاطمه ((س)) را خدمت و احترامى ویژه کند.

۱۳. قوانین و دستورات الهى را بزرگ شمارد. علماء دین را گرامى دارد. صاحبان تقوا ، از مؤ منین را ، احترام کند.

۱۴. بداده خدا راضى باشد. چیزى را که نمى داند خیر او در آن است یا نه ، طلب نکند در همه احوال.

۱۵. بهنگام پیکار و رودررویى با مشکلات مقاومت ورزد ؛ زیرا صبر رأس همه امور است.

۱۶. براى تعجیل فرج و ظهور امام زمان ((عج)) دائم دعا کند ؛ زیرا این عمل در شریعت اسلام ، از اهمیت والایى برخوردار است.

۱۷. اشتغال دائم به درس و بحث و ممارست با علوم را ، در این راه تدریس ، آموزش ، مطالعه ، قرائت و فراگیرى دانش پیشه خود سازد. در این راه از سرزنش هیچکس بیم به دل راه ندهد.

۱۹. در همه کارها اخلاص داشته باشد و کارها را فقط براى خوشنودى خداانجام دهد ؛ زیرا فقط کارهاى خالص و بى پیرایه را خدا مى پذیرد. ریا در عبادت - پناه مى بریم از آن بخدا- شرک شمرده مى شود.

۲۰. پیوند و ارتباط با خویشاوندان ، اگر بگونه اى فراخ نتواند به دیدار آنان برود ، با عرض سلامى آنان را خوشنود سازد.

۲۱. به زیارت برادران دینى رود. با آنان در امور دین و آخرت گفتگو داشته باشد.

۲۲. زیاد به دنبال مباحات و رخصت‌ها نرود. در زندگى خود ، گشادگراى نباشد. در تکالیف دینى بر خود سخت نگیرد ؛ بلکه روش و مشى میانه و استوارى را در پیش گیرد.

۲۳. با مردم درخور فهم آنان سخن گوید و از مطالبى که هضم آنها برایشان مشکل است بپرهیزد.

خلق و خوى خوب داشتن ، خشم را فرو خوردن ، با مردم فروتنى نمودن ، از خدا سامان خلق را خواستن و کارهاى آنان را سامان دادن را پیشه خود سازد.

۲۴. بدون بهره دینى یا دنیایى لحظه اى از عمر خود را سپرى نکند. در همه این کارها معیار تقوا و مراقبت پیوسته و دائم است.

سلام بر همه آنان که این دستور را پى گیرند. سپاس ویژه خداوند است.

درود پیاپى خدا بر پیامبر اسلام و آل بزرگوار وى باد.


■ مجید شجاعی - بهار 1396 - ولایت زنجان .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۵۴
مجید شجاعی

◆◆◆ بسم الله الرحمن الرحیم ◆◆◆


بدان که تو هستى و نمى میرى. بدنست که مى میرد ، تو هستى و زنده. حساب کار خودت را بکن که چه تهیه دیده اى براى زندگى آخرت. ببین براى این دو روزه ، که مى دانى ثباتى در آن نیست ، چه کوششها و تقلاها مى کنى. براى آن جا که به حکم فطرت هستى و زندگى ابدى است ، چه کوشش کرده و چه تهیه دیده اى ؟ در آن جا زندگى انفرادى است ، احتیاجات را خودت منفردا باید رفع کنى ؛ باب استقراض و استعداد مسدود است. این جا آمده اى که تهیه براى آن جا ببینى.

معصوم مى فرماید : ( ( ما کانت الدنیا مرتین ) ).

باید به اراده کارت درست شود به صرف اراده اداره شود ، زندگى آخرت.

آن جا ، نتیجه تحصیلات عقلى و نفسى و حسى است ؛ یعنى ، باید عقلت منور باشد به معارف حقه و عقاید صحیحه و صالحه. مقیاس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراء این عالم ، همانا شخص شخیص وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) و ائمه هدى (ع) هستند.

عقاید وقتى صحیح و اخلاق در صورتى نیکو و اعمال هنگامى درست است که مطابق عقاید و اخلاق و اعمال محمد (ص) باشد ؛ میزان صحتش این است. تشکیل عالم برزخ بر این منوال است که آنچه این جا عمل کرده اى ، آن جا یابى ، چنانچه قرآن مجید مى فرماید : ( ( و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا یلقیه منشورا. ) )

این مرحله به حکم ( ( ملک دوران ) ) است که سلطان حس است و آنچه از حس سرزده محکوم به حکم اوست ، لیکن صورت برزخى آن. در این جا نظر به نامحرم کرده ، فاصله میان باصره و صورت حسى در این جانور است و در آن جا نار است.

در این جا میل به وصال و نزدیکى بود ، در آن جا به طورى کریه المنظر است که مى گویى :

( (یا لیت بینى و بینک بعد المشرقین) ).

در این جا مرغ بریان کرده حرام خوردى و تمام حواست از آن ملتذذ بود و در آن جا مرغ بریان کرده آتشین است و تمام حواست معذب. لذا کشف خاتم انبیاء براى نجات بشر که مى فرماید :

( ( الذین یا کلون اموال الیتامى ظلما انما یکون فى بطونهم نارا ) ).

مثال است ولى صورت کلیه دارد. در این جا رنج و تعب است. براى پرستش حق: در هواى سرد وضو گرفتن است و در هواى گرم روزه گرفتن و صرف نظر از مال ، و در برزخ صورت خشنودى حق را ملاحظه کردن و متنعم به نعم الهى بودن است.

خلاصه ، تامین حیات آخرت به علم و ادب است ، چه عملى و چه قلبى و چه حسى. فلاح و رستگارى تابع ایمان و عمل است : ( ( یا ایها الذین آمنوا ) ) یعنى در مرتبه پرستش نبینید الا معبود را. حریت آن جا ، نتیجه بندگى در این جاست. که نه خود را بیند و نه عبادت خود را.

لذا مى فرماید : ( ( عبدتک ) ) عبادت مى کنم ترا. این یکى از مراتب نازله ولایت و جلوه معبود و تجلیبات ربوبى و کبریاى حق است و حرارت فطرت عشق است که موجب پرستش و فناء در معبود و عدم ادراک عبادت مى شود.

یکى از سلاطین عالم برزخ ( ( ملک فتان ) ) است. کثیرالفتن و کثیرالامتحان که ممتحن اعمال قلبى است و سنگینى و سبکى انسان را مى رساند. مى بیند این که در دنیا بوده ، آیا داراى ملکه صبر بوده است یا نه ؟ آیا داراى ملکه حیاء و عفت و ملکه عدالت بوده یا خیر ؟ اگر داراست سنگین و خیلى عظیم الشاءن است. و اگر واجد نباشد سبک و بى وزن است.

یکى دیگر از سلاطین عالم برزخ ، که عظیم ترین سلاطین است ، ( ( سلطان عقل ) ) است که بشیر و مبشر است ، به اعتبار مواجه شدنش با مؤمن که داراى عقاید حقه صحیحه و واجد معارف الهیه است. نکیر و منکر است ، به اعتبار مواجه شدنش با منافق و کافر که داراى عقاید باطله فاسده است.

خلاصه ، از جمله مقامات عالم برزخ ، که باطن ایمن عالم است ، ملک مبشر و بشیر است که سلطان عقل است. پس سلاطین عالم برزخ تشکیل شده از سلطان حسن ، سلطان نفس ، سلطان عقل ، اینها مأمور محصلات حس ، نفس و عقل اند.

خداوند عالم ، انسان را مدرک حقایق گردانیده که مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند که کیست ؟ و موجد این موجودات کیست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده که کشف این حقایق کند و به عالم السماء و صفات ، بر احدیت و مقام غیب الغیوى مطلع شود. اینها معقولات انسان است ؛ لذا در عالم برزخ یک سلطنت عظمى براى امتحان عقول است که در مدرسه دنیا بیست سال ، چهل سال ، هفتاد سال یا بیشتر مانده ، چه تحصیل کرده ؟ و در این مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است.

 دنیا مدرسه است و انبیاء و علماء مدرسین و کتب سماوى کتب تدریسى که بالاترین آنها قرآن کریم است. مى پرسند با این کیفیات چه کردى ؟ نسبت به مؤمنین ( ( بشیر ) ) و نسبت به منافقین ( ( ترساننده ) ) و نذیر است. عالمى است وحشت انگیز وحشت آور؛ لذا دارد: وقتى علیا مخدره، فاطمه بنت اسد را در قبر مى گذارند ، ( از شدت وحشت است یا خجالت مى کشد ) در پاسخ مقام ولایت لکنتى در لسان مبارکشان پیش مى آید ؛ ( نه این که نعوذ بالله معتقد نبوده ، معاذ الله ) لذا حضرت رسول (ص) تلقین مى فرماید :

(( هذا القائم على شیفر قبرک ، لا جعفر و لا عقیل )).

یعنى على است واجد ولایت مطلقه.

تلقین به معناى تعلیم نیست زیرا جاى یاد گرفتن نیست ؛ بلکه یادآورى و تذکر است : مى فرماید : ( ابنک، ابنک ) پسر تو ، پسر تو.

برزخ ، عالم ماندن نیست ؛ بلکه عالمى است براى تصفیه اعمال و اخلاق و عقاید تا رجوع به عالم قیامت کند و توحید ذاتى و صفاتى و افعالى را تکمیل کرده ، تحصیل لباس تقوا نموده و از مسارعت به سوى حق ، واجد مقامى شود که دیگران حسرت برند ؛ زیرا ستایش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست.

پس معلوم شد که مایحتاج مادر عالم برزخ ، افعال و اعمال صالحه و حسنه و عقاید صحیح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمایش داده مى شود ، لکن مسأله عبودیت و ثناء و قرب حق معارفى که در عبادت است ، وجه ملکوتیش در عالم قیامت کبرى ظاهر خواهد شد.

یکى از علماء ، مجلسى ، رحمة الله علیه ، را در عالم رویا مشاهده نمود : در مراتب عالیه و دستگاه مرتب و منظمى. از وى پرسید بر شما چه گذشت ؟

مجلسى ، علیه الرحمه ، مى فرماید : سوال کردند چه هدیه و تحفه اى براى ما آورده ای ؟

عرض کردم : بحارالانوار ، جوابى براى آن داده نشد.

آنان گفتند : پیش ما چیزى دارى و آن سیبى است که به آن بچه یهودى دادى براى رضاى ما.

آن کس که خواب دیده بود ، گمان کرد که (( بحار )) را رد کردند لکن اشتباه نموده بود ؛ زیرا ( (بحارالانوار) ) مسکوت عنه واقع شد ؛ یعنى ، ( (بحارالانوار) ) چون علم است محل ظهورش در برزخ نیست و همان سیب ، صورت ملکى اش که التذاذ طفل بوده ، در برزخ ظهور کرده است بنابراین به حکم تن است هر چیزى اگر نظر التفات به عالم انبیاء کنى که غرض و مقصود این یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر چه بوده خواهى یافت که همه داعى الى الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق کنند و جز این ، مقصد دیگر نداشتند. به قسمى که احدى از این مطلب خارج نبوده ، لکن معلوم است دماغهاى آنان فرق مى کند در بسط معارف : یکى مأمور شخصى است نسبت خودش و یکى دیگر مأمور به بسط معارف است در خانواده اش و دیگرى عالى تر و مأمور به محله اش مى باشد در این مقصد و یکى به مملکتى تا مى رسد به آن که دماغش منورتر و فکرش بازتر و مى تواند عالمى را اداره کند. روحش به حدى نورانى و بسیط است که مى تواند عالم را منور کند و همه اهل عالم مأمور به اطاعت او شوند ، حتى مثل امیر مؤمنان که مى فرماید : ( ( انا عبد من عبید محمد (ص) ) ) تا مى رسد به معلم کل و استاد انبیاء و المرسلین ، وجود مقدس ختمى مرتبت (ص) ، لکن نحوه اداره این بزرگ مرد که مدیر کل است در دار عسکرى (ع). همه اینان در این عالم ، بسط معارف و حقایق فرمودند. این وظیفه ، بعد از امام حسن عسکرى (ع) با فرزند اوست. حقایق و اسرار ، به وسیله او در زمان او آشکار مى شود ، چنانکه امیرالمؤمنین (ع) به کمیل فرمود :

( (ما من علم الا و انا افتحه و ما من سر الا و القائم یختمه ) ).

هر مدعى که ادعاى این مقام کند ، حاصلش براى او رسوائى خواهد بود ، چنانکه ادعا کردند و رسوا شدند و جهالت خود را آشکار کردند.


■ از حضرت دوست توفیق تمامی عزیزان بازدید کننده ی سایت " باژبود " را تمنا داریم.

*** مجید شجاعی - بهار سنه ی 1396 هجری شمسی - ولایت زنجان ***

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۳۰
مجید شجاعی

••• بسم الله الرحمن الرحیم •••

طالب حضرت حق جل و علا را شایسته آنست که چون عزم برخوابیدن نماید ، محاسبه اعمال و افعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و کمال نموده، و از معاصى و اعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده ، و توبه حقیقى نموده ، و عزم بر آنکه ان شاء الله در ما بعد بنماید ، و متذکر شود که ( (النوم اخ الموت) ) ، (خواب برادر مرگ است) و ( (الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها) ) ، (خداوند جانها را به هنگام مرگ مى گیرد ، جان زندگان را نیز بهنگام خواب مى گیرد ... )  

تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده با طهارت رو به قبله ( (کما یجعل المیت فى قبره) ) (بدان سانى که میت را در قبر مى نهند. ) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضاى آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگوید:

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست // روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم

مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب بر باید و ملتفت آن باشد ، که چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدى که حتى از خود غافل و بى شعور مى شود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید ، موت حقیقى خواهد بود. چنانکه در آیه شریفه مى فرماید:

( (... فیمسک التى قضى علیها الموت و یرسل الاخرى الى اجل مسمى) )

آنرا که اجل او فرارسیده است نگه مى دارد ، و روح آن را که باید زنده بماند، تا وقت معین به دنیا مى فرستد)

چه بسیار کسانى که خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سربرنداشتند. پس امید برگشتن به دنیا ، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدى از حضرت حق جل و علا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال وقال: ( (رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت) ) ، (پروردگارا! باز گردانم شاید در این فرصت باقى مانده کار شایسته اى کنم). بگوید.

لهذا، چون از خواب برخیزد، اولا: متذکر نعمت اعاده روح که بمنزله حیات تازه ایست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شکر الهى بر این نعمت چنانکه فرموده سجده شکرى بر این نعمت ، چنانکه حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود، ادا نموده ، ملتفت آن شود که چندین هزارها ، این خواهش را از او در خواست نموده و بغیر از ( (کلا انها کلمة هوقائلها... ) ) ( نه چنین است این فقط حرف است ) جوابى نشنیده اند ، کمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده، و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده ، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همت بر آن گماره که ان شاء الله تعالى تجارت رابحه نموده که براى دفعه دیگر که به این سفر رود، او را مدد حیات ابدى بوده باشد.  

پوشیده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا که علاوه بر اینکه سایر اشیاء و موجوادت ، غیر از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شایسته مطلوبیت ندارد ، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودى نافع و مفید نیست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض کنى غیر او ، چون ممکن است، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هیچ موجودى غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت ، شایسته مطلوبیت براى شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود که شخص عاقل ، چیزى غیر از او طلب نماید ، پس بالضرورة و الیقین مطلوب بالذات نخواهد بود ، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملکات پسندیده ، که محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فى نفسه.

لهذا ، شایسته براى عاقل چنان است که صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضاى ( (قل الله ثم ذرهم) ) ، همت طلب را، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگوید :

ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا // حلوا به کسى ده که محبت نچشیده.

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را !

پس غنیمتى را در این حیات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند ، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا و از این بیان معلوم شد که قبیح ترین قبائح براى چنین کسى ، صرف همت نمودن است به ( (مشتهیات) ) و ( (مستلذات) ) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذالک. و لذا شایسته است بالمره غفلت از امور مزبوره و به هیچ وجه التفات به امورات مذکوره ننماید و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود ، چون نه از او نه از غیر او جز از حضرت حق جل و علا کارى برنمى آید ، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جل و علا بنماید.

به جد و جهد چو کارى نمى رود از پیش // به کردگار رها کرده به مصالح خویش.

بربنده بندگیست و روزى و سایر مصالح او بر عهده آقاى اوست و اقبح قبایح دست برداشتن از 

پس لازم و واجب بر طالب حق کمال اهتمام است در اطاعت و 

بندگى و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به کمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است. و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلکه در تمام موجودات مظهرى و مجلائى اتم واکمل از قلب مومن براى او جل و علا نیست که :

( (لا یسعنى ارضى و لاسمائى بل یسعنى قلب عبدى المومن) )

(زمین و آسمان قدرت پذیرش مرا ندارند ، ولى قلب بنده با ایمان گنجایش پذیرش مرا دارد).

آسمان بار امانت نتوانست کشید // قرعه فال به نام من دیوانه زدند .

( (انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان... ) ) 

(ما امانت (ولایت) را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم توان پذیرش نداشتند ، انسان این امانت را پذیرفت)

کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا که تعبیر از آن به ذکر میشود ، معرفت قلب و نفس است که تعبیر مى شود ، به تفکر در نفس که :

( (من عرف نفسه فقد عرف ربه) ) ، (هر که خود را شناخت رب خود را شناخته است).

( (و فى انفسکم افلا تبصرون و آیاتنا فى الافاق وفى النفسهم حتى یتبین لهم انه الحق) ) ، (ما نشانه هاى خود را در هر سوئى از جهان و در جان هاى ایشان مى نمائیم تا حق بر آنها روشن گردد).

لهذا ، طالب حق را به غیر از دل و دلبر ، کارى نیست. بلى من باب المقدمه بر او لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ( (ارجاس) ) و ( (انجاس) ) ، که مقصود اخلاق رذیله بوده باشد ، بلکه از ما سوى حق جل و علا که تعبیر از آن مى شود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق کریمه تا قابلیت ظهور و حضرت حق جل و علا را بیاید که تعبیر از آن مى شود ((تجلیه) ) و ( (تحلیه) ) ؛

( (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) ) ، 

( ( اراده خدا بر این قرار گرفت که پلیدى را از شما اهل بیت بدور دارد و شما را پاک گرداند (تا الگوى انسانها باشید) ).

فدایت ! اگر عمل کنى ، همین قدر بس است ، و اگر عاملى نباشد ، درد و غصه در دل باشد ، بهتر از آنست که ( (عبث) ) اظهار کند ، و کسى گوش به درد دل او نکند. امید چنانست که در خلولت با حبیب ، این روسیاه در گاه اله را فراموش نکرده و اظهار شوق مندى این روسیاه را به دربار منیع او جل و علا بنماید.

■ التماس دعا و اندیشه از همه ی شما عزیزان داریم ، مجید شجاعی ، ربیع سنه ی 1396 هجری شمسی ، زنجان .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۰۰
مجید شجاعی

••• بسم الله الرحمن الرحیم •••

زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست.

اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت // بنگر که از کجا به کجا مى فرستمت

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست // مى بینمت عیان و دعا مى فرستمت

هر صبح و شام قافله اى از دعاى خیر // در صحبت شمال و سبا مى فرستمت

اى غایب از نظر که شدى همنشین دل // مى گویمت دعا و ثنا مى فرستمت

فداى حقیقت که شوم که از او خبر ندارى ! دستورالعمل آن است که از خود و خودرایى دست بردارى ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهى و تفکر در معرفت نفس و خودشناسى است و ذکر و فکر ، خود راهنماى تو خواهد شد.

( ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء ) ) : ( اى که نام او دواى دردها و یاد او شفابخش نمى بینى و داروى تو هم نزد خود توست فهم نمى کنى )

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز . جناب عالى در همه چیز اهتمام دارید ، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :

تو و تسبیح و مصلى و ره زهد و ورع // من و میخانه و ناقوس و ره دیر و کنشت.

بارى جناب حاج میرزا ... سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا ... هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر ، امید پیش آمد ، بزودى انشاء الله در او هست.

بارى نوشته بودى در تضرع و ابتهال هم چیزى بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند. نمى دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده مى شد و نوشته مى شد و الا بر کاغذ خیلى زده اند و نوشته اند.

فدایت این مساله و باقى مسائل راه آخرت آموختنى نیست ، بلکه نوشیدنى است. تضرع و ابتهال نخواهد بود. ( ( فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون ) ). طرفه این که با این همه بى التفاتى تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده اى و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده اى. با وجود این ، باز مى گوئى کشف و شهودى برایم نشده و علمى بحقایق اشیاء نیافته ام. در این خیال بوده باشید !

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

■ التماس دعا - مجید شجاعی - زنجان - نهم فروردین سال نود و شش هجری شمسی .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۷
مجید شجاعی

قبس من أسرار الحروف لدى محی الدین بن عربی


و هذا العلیم الشهیر بعلوم التصوف و الأسرار محیی الدین بن عربی أسهب فی الحدیث عن أسرار الحروف فی کتابه الفتوحات المکیة و ذلک فی المجلد الأول فی الصفحات من (ص ۵۱- ص ۹۱) ، و قد قسّم بحثه إلى فصلین : الأول فی معرفة الحروف و مراتبها و الحرکات و هی الحروف الصغار و ما لها من الأسماء الإلهیة، و قد لخصها شعرا بما یلی:

إن الحروف أئمة الألفاظ // شهدت بذلک ألسن الحفاظ

دارت بها الأفلاک فی ملکوته // بین النیام الخرس و الایقاظ

ألحظنهاالأسماء فی مکنونه // فبدت تعز لذلک الألحاظ

و تقول لو لا فیض وجودی ما بدت // عند الکلام حقائق الألفاظ

و قال : اعلم- أیدنا اللّه و إیاک- أنه لما کان الوجود مطلقا من غیر تقیید یتضمن المکلف و هو الحق تعالى و المکلفین و هم العالم و الحروف جامعة لما ذکرنا ، أردنا أن نبیّن مقام المکلف من هذه الحروف من المکلفین من وجه دقیق محقق لا یتبدل عند أهل الکشف إذا وقفوا علیه ... إلخ.

ثم فصل القول فی هذا الفصل و قد أعرضنا عنه لطوله و خروجه عن منهجیة کتابنا ، ثم ذکر مراتب الحروف ، و قال : اعلم وفقنا اللّه و إیاک أن الحروف أمة من الأمم مخاطبون و مکلفون ، و فیهم رسل من جنسهم و لهم أسماء من حیث هم و لا یعرف هذا إلا أهل الکشف من طریقنا ، و عالم الحروف أفصح العالم لسانا و أوضحه بیانا و هم على أقسام کأقسام العالم المعروف فی العرف... ثم فصل القول فی ماهیة کل حرف اعتبارا من الألف و لغایة الیاء.  


و فی الفصل الثانی فصل القول فی معرفة الحرکات التی تتمیز بها الکلمات و هی الحروف الصغار، و لخصها شعرا فقال :

حرکات الحروف ست و منها أظهر اللّه مثلها الکلمات

هی رفع و ثم نصب و خفض حرکات للأحرف المعربات

و هی فتح و ثم ضم و کسر حرکات للأحرف الثابتات

و أصول الکلام حذف فموت أو سکون یکون عن حرکات

هذه حالة العوالم فانظر لحیاة غریبة فی موات

و قال : اعلم أیدنا اللّه و إیاک بروح منه إنا کنا شرطنا أن نتکلم فی الحرکات فی فصل الحروف لم أطلق علیها الحروف الصغار؟ ثم أنه رأینا أنه لا فائدة فی امتزاج عالم الحرکات بعالم الحروف إلا بعد نظام الحروف و ضم بعضها إلى بعض ، فتکون کلمة عند ذلک فی الکلم و انتظامها ینظر إلى قوله تعالى فی خلقنا: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و هو ورود الحرکات على هذه الحروف بعد تسویتها فتقوم نشأة أخرى تسمى کلمة کما یسمى الشخص الواحد منا إنسانا فهکذا انتشأ عالم الکلمات و ألفاظ من عالم الحروف ، فالحروف للکلمات موادکالماء و التراب و النار و الهواء لإقامة نشأة أجسامنا، ثم نفخ الروح فیه الأمریّ فکان إنسانا... إلخ.  

و هکذا راح یفصل القول فی هذا الفصل إلى أن جاء إلى آخره و قد أعرضنا عنه لطوله و عدم مطابقته منهج کتابنا هذا.

إن المنهج الذی سلکه محی الدین بن عربی فی أسرار الحروف یختلف عن المنهج الذی اتبعه الأنطاکی فبعض الأسرار عند ابن عربی هی غیرها عند الأنطاکی ، و لکن کل منهما یتفق مع الآخر على الروحانیة فی الحروف و أنها ذوات و خلق من خلق اللّه تعالى، و أن الإحاطة بأسرارها جمیعا مستحیلة ، و ما لدى العلماء منها إلا القلیل ، فسبحان الذی صور کل شی ء و أتقن صنعه.

هذا و لا نرید أن نلاحق علماء الحروف و ندون ما قالوه و ما ظهر و بان لهم من أسرارها ، لأن ذلک ضرب من المستحیل ، و خارج عن نطاق البحث و القدرة ، و ما وقفنا عنده کان للدلالة على احتضان الحروف لعلوم الأسرار التی یستحیل على البشریة معرفتها إلا بالقدر الذی شاء اللّه تعالى أن یهبه إلى أنبیائه و أوصیاء أنبیائه و رسله ، و الأئمة و العلماء المقربین منه ، و الحمد للّه رب العالمین.

و من هنا قد نجد عند علماء أسرار الحروف من العلم ما لا نجده عند غیرهم لأنها من العلوم الإلهیة الموهوبة ربانیا بالدرجة الأولى أو المعطاة بإجازة من علمائها إلى من یخلفهم فی حمل تلکم الأسرار بالدرجة الثانیة ، و اللّه أعلم.


★ انشاالله بشرط حیات اولا و توفیق ثانیا برای استفاده آحاد مخاطبان ، ترجمه مطلب مهم و جذاب فوق تقدیم عزیزان مخاطب این پایگاه خواهد شد. ★

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۳
مجید شجاعی


" قال عیسی ابن مریم اللهم ربنآ أنزل علینا مآئدة من السمآء تکون لنا عیدا لأولنا و ءاخرنا و ءایة منک و ارزقنا و انت خیر الرازقین " سوره مبارکه مائده آیه 114.

عنکبوتان مگس قدید کنند // عارفان هر دمی دو عید کنند ( حضرت مولانا ).

■ سرآغاز فصل جوشش و رویش که طلیعه ی زندگی سرشار از زایش سبز را نوید می دهد و کوچه باغهای پرگل که میعادگاه عشاق خواهد بود ، بر شما مخاطبان این پایگاه میمون و خجسته باد. امید آن دارم که روز و روزگاری گل و بلبل در انتظارتان باشد. و به هرچه و هرکه مطلوبتان است زود دست یابید.

آن را که نظر در خاک است ، عیدش خاکی و آن کس که باز اشهب و براق همتش سر در افلاک دارد ، عیدش افلاکی خواهد بود. و آن فرخ رو که که سری در آسمان و پایی در زمین دارد ، هر دم دو عید را واجد خواهد بود و این همان سر بیت معروف جناب مولاناست که در صدر این نبشتار خوش درخشید.

باری از حضرت ربوبی تمنای عاشقانه داریم که مائده از آسمان بر ملت ایران فرو فرستد که سخت نیازمندش هستیم. و با فرو فرست برکات قدسیش ، هم برای اول و هم برای آخرمان عید را شاهد باشیم. خوش باشید و رستگار ، انشاءالله.

*** بمنه و کرمه عز اسمه ***

◆ مجید شجاعی ◆ زنجان ◆

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۳
مجید شجاعی

قد حضرت متوسط ، چشمانش کاملا مشکی و درشت بود . ابروانش کشیده و بهم پیوسته بود ، و صورتش چون قرص ماه می‌درخشید . دارای محاسنی بلند بود و جلوی سر حضرت مو نداشت . گردن ایشان مانند نقره ی سفید بود . محاسن خود را هیچ وقت خضاب نمی کرد و مشهور بود که آن بزرگوار محاسن سفید است . محکم راه می‌رفت ، بازوانش نیرومند و قوی ، ضربت شمشیرش مرگ آسا و ضربتش را نیازی به ضربه ی دوم نبود ، چون شیر بر خصم غرش می‌کرد و بر مظلوم و ضعیف نرم و متواضع بود .

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمود :

هیبت اسرافیل ، رتبت میکائیل ، جلالت و عظمت جبرئیل ، سلامت آدم ، خوف و خشیت نوح ، حزن یعقوب ، حسن و جمال یوسف ، مناجات موسی ، صبر ایوب ، زهد یحیی ، ورع و پرهیزگاری عیسی ، حسب و اخلاق محمد صلی الله علیه و آله و سلم همه در امیرالمؤمنین علیه السلام جمع است . خداوند تبارک و تعالی نود صفت از صفات پیامبران را در علی علیه السلام قرار داده که در احدی از بندگانش وجود ندارد .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۲۰:۴۹
مجید شجاعی