★★★ باژبود ★★★

★★★ ادب و عرفان و هنر ★★★

★★★ باژبود ★★★

★★★ ادب و عرفان و هنر ★★★

◆◆◆ اللهم صل علی محمد و آل محمد ◆◆◆

سلام علیکم ؛
در روز و روزگارانی که انسان دچار نسیان گشته و آنسان بودن خود را از یاد برده است ، ما کمر همت بسته ایم که فرایادش بیاوریم که از کجا آمده ایم ؟ در کجا هستیم ؟ و به کجا خواهیم رفت ؟
در ادامه این راه سهل و ممتنع از جان و دل ، پذیرای گوهر نقدتان می باشیم .

" دعاگوی وجود شریفتان : مجید شجاعی ؛ مدیر سایت باژبود "

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۱۸ مطلب با موضوع «عرفان» ثبت شده است

••• بسم الله الرحمن الرحیم •••

زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست.

اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت // بنگر که از کجا به کجا مى فرستمت

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست // مى بینمت عیان و دعا مى فرستمت

هر صبح و شام قافله اى از دعاى خیر // در صحبت شمال و سبا مى فرستمت

اى غایب از نظر که شدى همنشین دل // مى گویمت دعا و ثنا مى فرستمت

فداى حقیقت که شوم که از او خبر ندارى ! دستورالعمل آن است که از خود و خودرایى دست بردارى ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهى و تفکر در معرفت نفس و خودشناسى است و ذکر و فکر ، خود راهنماى تو خواهد شد.

( ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء ) ) : ( اى که نام او دواى دردها و یاد او شفابخش نمى بینى و داروى تو هم نزد خود توست فهم نمى کنى )

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز . جناب عالى در همه چیز اهتمام دارید ، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :

تو و تسبیح و مصلى و ره زهد و ورع // من و میخانه و ناقوس و ره دیر و کنشت.

بارى جناب حاج میرزا ... سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا ... هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر ، امید پیش آمد ، بزودى انشاء الله در او هست.

بارى نوشته بودى در تضرع و ابتهال هم چیزى بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند. نمى دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده مى شد و نوشته مى شد و الا بر کاغذ خیلى زده اند و نوشته اند.

فدایت این مساله و باقى مسائل راه آخرت آموختنى نیست ، بلکه نوشیدنى است. تضرع و ابتهال نخواهد بود. ( ( فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون ) ). طرفه این که با این همه بى التفاتى تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده اى و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده اى. با وجود این ، باز مى گوئى کشف و شهودى برایم نشده و علمى بحقایق اشیاء نیافته ام. در این خیال بوده باشید !

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

■ التماس دعا - مجید شجاعی - زنجان - نهم فروردین سال نود و شش هجری شمسی .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۷
مجید شجاعی

قبس من أسرار الحروف لدى محی الدین بن عربی


و هذا العلیم الشهیر بعلوم التصوف و الأسرار محیی الدین بن عربی أسهب فی الحدیث عن أسرار الحروف فی کتابه الفتوحات المکیة و ذلک فی المجلد الأول فی الصفحات من (ص ۵۱- ص ۹۱) ، و قد قسّم بحثه إلى فصلین : الأول فی معرفة الحروف و مراتبها و الحرکات و هی الحروف الصغار و ما لها من الأسماء الإلهیة، و قد لخصها شعرا بما یلی:

إن الحروف أئمة الألفاظ // شهدت بذلک ألسن الحفاظ

دارت بها الأفلاک فی ملکوته // بین النیام الخرس و الایقاظ

ألحظنهاالأسماء فی مکنونه // فبدت تعز لذلک الألحاظ

و تقول لو لا فیض وجودی ما بدت // عند الکلام حقائق الألفاظ

و قال : اعلم- أیدنا اللّه و إیاک- أنه لما کان الوجود مطلقا من غیر تقیید یتضمن المکلف و هو الحق تعالى و المکلفین و هم العالم و الحروف جامعة لما ذکرنا ، أردنا أن نبیّن مقام المکلف من هذه الحروف من المکلفین من وجه دقیق محقق لا یتبدل عند أهل الکشف إذا وقفوا علیه ... إلخ.

ثم فصل القول فی هذا الفصل و قد أعرضنا عنه لطوله و خروجه عن منهجیة کتابنا ، ثم ذکر مراتب الحروف ، و قال : اعلم وفقنا اللّه و إیاک أن الحروف أمة من الأمم مخاطبون و مکلفون ، و فیهم رسل من جنسهم و لهم أسماء من حیث هم و لا یعرف هذا إلا أهل الکشف من طریقنا ، و عالم الحروف أفصح العالم لسانا و أوضحه بیانا و هم على أقسام کأقسام العالم المعروف فی العرف... ثم فصل القول فی ماهیة کل حرف اعتبارا من الألف و لغایة الیاء.  


و فی الفصل الثانی فصل القول فی معرفة الحرکات التی تتمیز بها الکلمات و هی الحروف الصغار، و لخصها شعرا فقال :

حرکات الحروف ست و منها أظهر اللّه مثلها الکلمات

هی رفع و ثم نصب و خفض حرکات للأحرف المعربات

و هی فتح و ثم ضم و کسر حرکات للأحرف الثابتات

و أصول الکلام حذف فموت أو سکون یکون عن حرکات

هذه حالة العوالم فانظر لحیاة غریبة فی موات

و قال : اعلم أیدنا اللّه و إیاک بروح منه إنا کنا شرطنا أن نتکلم فی الحرکات فی فصل الحروف لم أطلق علیها الحروف الصغار؟ ثم أنه رأینا أنه لا فائدة فی امتزاج عالم الحرکات بعالم الحروف إلا بعد نظام الحروف و ضم بعضها إلى بعض ، فتکون کلمة عند ذلک فی الکلم و انتظامها ینظر إلى قوله تعالى فی خلقنا: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و هو ورود الحرکات على هذه الحروف بعد تسویتها فتقوم نشأة أخرى تسمى کلمة کما یسمى الشخص الواحد منا إنسانا فهکذا انتشأ عالم الکلمات و ألفاظ من عالم الحروف ، فالحروف للکلمات موادکالماء و التراب و النار و الهواء لإقامة نشأة أجسامنا، ثم نفخ الروح فیه الأمریّ فکان إنسانا... إلخ.  

و هکذا راح یفصل القول فی هذا الفصل إلى أن جاء إلى آخره و قد أعرضنا عنه لطوله و عدم مطابقته منهج کتابنا هذا.

إن المنهج الذی سلکه محی الدین بن عربی فی أسرار الحروف یختلف عن المنهج الذی اتبعه الأنطاکی فبعض الأسرار عند ابن عربی هی غیرها عند الأنطاکی ، و لکن کل منهما یتفق مع الآخر على الروحانیة فی الحروف و أنها ذوات و خلق من خلق اللّه تعالى، و أن الإحاطة بأسرارها جمیعا مستحیلة ، و ما لدى العلماء منها إلا القلیل ، فسبحان الذی صور کل شی ء و أتقن صنعه.

هذا و لا نرید أن نلاحق علماء الحروف و ندون ما قالوه و ما ظهر و بان لهم من أسرارها ، لأن ذلک ضرب من المستحیل ، و خارج عن نطاق البحث و القدرة ، و ما وقفنا عنده کان للدلالة على احتضان الحروف لعلوم الأسرار التی یستحیل على البشریة معرفتها إلا بالقدر الذی شاء اللّه تعالى أن یهبه إلى أنبیائه و أوصیاء أنبیائه و رسله ، و الأئمة و العلماء المقربین منه ، و الحمد للّه رب العالمین.

و من هنا قد نجد عند علماء أسرار الحروف من العلم ما لا نجده عند غیرهم لأنها من العلوم الإلهیة الموهوبة ربانیا بالدرجة الأولى أو المعطاة بإجازة من علمائها إلى من یخلفهم فی حمل تلکم الأسرار بالدرجة الثانیة ، و اللّه أعلم.


★ انشاالله بشرط حیات اولا و توفیق ثانیا برای استفاده آحاد مخاطبان ، ترجمه مطلب مهم و جذاب فوق تقدیم عزیزان مخاطب این پایگاه خواهد شد. ★

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۳
مجید شجاعی


" قال عیسی ابن مریم اللهم ربنآ أنزل علینا مآئدة من السمآء تکون لنا عیدا لأولنا و ءاخرنا و ءایة منک و ارزقنا و انت خیر الرازقین " سوره مبارکه مائده آیه 114.

عنکبوتان مگس قدید کنند // عارفان هر دمی دو عید کنند ( حضرت مولانا ).

■ سرآغاز فصل جوشش و رویش که طلیعه ی زندگی سرشار از زایش سبز را نوید می دهد و کوچه باغهای پرگل که میعادگاه عشاق خواهد بود ، بر شما مخاطبان این پایگاه میمون و خجسته باد. امید آن دارم که روز و روزگاری گل و بلبل در انتظارتان باشد. و به هرچه و هرکه مطلوبتان است زود دست یابید.

آن را که نظر در خاک است ، عیدش خاکی و آن کس که باز اشهب و براق همتش سر در افلاک دارد ، عیدش افلاکی خواهد بود. و آن فرخ رو که که سری در آسمان و پایی در زمین دارد ، هر دم دو عید را واجد خواهد بود و این همان سر بیت معروف جناب مولاناست که در صدر این نبشتار خوش درخشید.

باری از حضرت ربوبی تمنای عاشقانه داریم که مائده از آسمان بر ملت ایران فرو فرستد که سخت نیازمندش هستیم. و با فرو فرست برکات قدسیش ، هم برای اول و هم برای آخرمان عید را شاهد باشیم. خوش باشید و رستگار ، انشاءالله.

*** بمنه و کرمه عز اسمه ***

◆ مجید شجاعی ◆ زنجان ◆

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۳
مجید شجاعی
ای امام نازنین ای مهدی صاحب زمان
در فرج تعجیل کن کامد به لب جان جهان
سوسن و سنبل دگر افسرده است و برگ ریز
شد کمانی از غمت بالای آن سرو روان
بلبلی کز فیض تو آموخت روزی او سخن
نک به کنجی بی بیان آهش رود تا آسمان !
مثل زر شد روی بستان و گلستان جهان
رنگ دستار تو گیرد گر بیایی بی گمان !
گر بیایی قامتت برپا کند یوم الجزاء
هم به قد قامت بماند چون مؤذن در اذان
دلبران بازارشان از دیدنت گردد کساد
چون ز تو آموخت باید دلبری ای جان جان
آنکه دم زد از مدینه ی فاضله اما نشد
گو بیا جنت نگر اندر زمین ، آخر زمان
حلقه زن بر گرد تو فرزانگان رخ در رخت
بنگر اینک دور عشق و عاشقی در انس و جان
ریزد از لبهای دردانه ی نبی در و گهر
میدرانند از لقائت جیب خود دردی کشان
نقطه ی پایان ندارد زانکه رسم عاشقی
می کنم خال لبت را اختتام داستان .

● سروده شد در ظهر روز جمعه ، در مدرسه دارالشفاء قم . در مورخه ی 14 مهرماه سال 1385 هجری شمسی ، مصادف با 12 رمضان المبارک سال 1427 هجری قمری .

• تقدیم به همه ی دوستان گلم : مجید شجاعی •
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۶
مجید شجاعی

■ مثل مجنون ترک قیل و قال کن

بهر لیلایت الف را دال کن

■ هم رها کن هرچه داری غیر او

زان سپس با یاد رویش حال کن .


★ محید شجاعی ★

♥ سروده شده در زادروز فرخنده امام رضا علیه السلام در زنجان ( مورخه : 1395/5/24 ) . ♥

" ساعت دو و ربع بعد از نیمه شب . "

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۱
مجید شجاعی


در روزگارانی که گرگهای گرسنه در لباس میشهای آرام و سربزیر ، رهزن کاروان دل و جان و دین و ایمان و همه ی خوبیها و زیباییها و ارزشها هستند ، در دورانی که همه کس سر در لاک خود دارد و هیچکس ترا برای خودت نمی خواهد ، در آشفته بازار و بلبشوی تدلیسها و تلبیسها که رنگ ! حرف اول را می زند ، حق را بصورت باطل و باطل را به صبغه ی حق در معرض فروش و جلوه قرار می دهند و بسادگی گولت می زنند و چیزی بخوردت میدهند ، در چنین ایامی که ماده و مادیات بر همه حاکم است و مظهر زشت و نماینده ی پلشت آن یعنی پول مسجود و معبودست ، در چنین ظلمت گیرایی که همه را در احاطه ی خود دارد و هنرها دروغین و قلب ، و شعرها و خیالپردازیها آبکی و بی ارزش گشته اند ، در چنین ایام و زمانی که حق و حقیقت رخ پوشیده و کسی نشانی درستی از آن بدست نمی دهد ، در چنین .....

آیا سخن گفتن از حق و حقیقت و ارزشها و آرمانهای والا از کوکی عقل بشمار نمی آید ؟

آیا به انسان نمی خندند که بیگانه ای است که عبری حرف می زند ؟!

آیا اصلا شبه روشنفکران و مادیون و بچه مدرسه ایهای نهیلیسم فرصت حرف زدن و ابراز عقیده را به انسان می دهند ؟ آیا کاری عبث و بیهوده محسوب نمی گردد ؟ و سؤالاتى از این دست ...

با اینکه می دانیم : " گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم " ، و با اینکه مشاغل و مشاکل و عالمی که ما در آن هستیم ، اجازه نمی دهد که مسائل خلق را بررسی و تحلیل کنیم و همیشه سعی و کوششمان در فرار از خلق بوده و هست ، با این حال ضرورت ایجاب می کند که در حد وسع و تواناییمان از موضوعاتی چند سخن ساز کنیم .

برادرم ؛ همانطور که میدانی جهان و جهانیان هرچقدر که به پیش میروند ، همانقدر از اصالتها و ارزشها کاسته می شود . هر روزی که سپری می شود از درصد خوبیها کاسته و به میزان بدیها افزوده می گردد .

ساعت به ساعت طبیعی ها ( از هر صنف ) جای خود را به مصنوعی ها می دهند . تا اینجایش را حتما قبول داری .

حالا در بررسی ارزشمند بودن هریک از طبیعی و مصنوعی ، رأى به ثمین بودن و نفاست طبیعی می دهیم . این رأى بنا به دلایل مختلفی که ذکر آنها بطول می انجامد و خودت از آنها آگاهی ، صادر می شود . مسأله این است که چرا روز به روز از شمار طبیعی کاسته می شود ؟ چرا اصیل جای خود را به اعتباری میدهد ؟

این امر بنظر اینجانب از انغمار و فروشدن بشر در ماده و مادیات سرچشمه می گیرد . بشر با حذف معنویات و خدا و مذهب از خودش و نشاندن مادیات و پول بجایشان افق تازه ای را برای خودش ترسیم می کند . این چنین فردی عاشق ماده می شود . هدف و قبله و بت و مقصودش مادیات است .

او در سلوک خودش از یک دوچرخه ی ساده به هواپیمای شخصی می رسد . او تنوع طلب است و تنوع خواهی امری ذاتی است . او در سلوک مادی خودش هیچ وقت ( البته بعد از مدتی ) به آنچه که هست ، قانع نبوده و همیشه به آنچه که باید باشد می اندیشد . واضح است که وی بر حسب اقتضای سلوکش به نقطه ی پایان و هدفش خواهد رسید .این شخص اگر فردی معمولی نبوده و کمی دارای فکر و انصاف باشد ، بیدار خواهد شد و با قاضی کردن کلاه خود درخواهد یافت که به بیراهه رفته و چیزی بدست نیاورده است .

او نتیجه ی شوم از ماده به ماده رسیدن و به دور خود چرخیدن و تکرار را درخواهد یافت و ... نیهیلیسم از اینجا متولد می شود . این فرزند ناخلف ماده ، این نتیجه ی شوم از ماده به ماده رسیدن ، این جلاد مرموز سیاهچالهای شبه روشنفکری ، آتش خانمان سوزی است که خرمن هستی بسیاری را تبدیل به خاکستر کرده و هر روز و هر آن گسترش می یابد .

اکثر کسانی که  به پوچگرایی رسیده اند ، در آخر کار وجود خودشان را هم پوچ دیده اند و چون بود و نبودشان برایشان فرقی نداشته خوشان را کشته اند . خودشان را از بین برده اند تا به طور کامل معنی هیچ و پوچ را دریابند و خود نیز هیچ شوند !!! آنان خدا را از یاد بردند و خدا نیز آنها را از یاد خودشان برد و دچار خودفراموشی شدند . مگر فراموش کردن انسان خودش را شاخ و دم دارد ؟!

پس دریافتیم که با فرو شدن در ماده و مادیات از جنبه های اصیل کاسته و به ابعاد مصنوعی و اعتباری افزوده می گردد . و معلوم شد که از ماده و مادیات چیزی نصیب انسان اصالت گرا و تکامل طلب نمی گردد . در یک کلام اصالت در ماده و مادیات نیست . اگر به این مطلب با عمق روح و جانمان رسیده و خود نیز تشنه ی اصالتها و ارزشها باشیم ، درخواهیم یافت که باید گمشده مان را در معنویات پی جو باشیم . سراغ معنویاتی برویم که درست ضد و نقطه مقابل مادیات است . همانطور که میدانیم و میدانید معنویات ابعاد گونه گون و مختلفی دارند . علوم و معارف همه از معنویات بشمارند .

حالا سؤال اساسی این است که باید سراغ کدام یک از اینها برویم ؟ جواب اینطور تحلیل می شود که اگر شما مثلا دنبال ریاضی بروید و با پشتکار و کوششی در خور توجه بخواهید ریاضی را بفهمید ، بعد از مدتی موفق به این کار خواهید شد . اما در عین حال خشکی و بی روحی آن شما را خسته خواهد کرد . شما ته و توی ریاضی را درخواهید آورد و متوجه خواهید شد که آنچه که ناخودآگاه در جستجوی آن بودید و فکر می کردید مثل تکه ای از خودتان با آن به کمال می رسید ، این ریاضی نیست .

حال و روز دیگر علوم و معارف نیز این گونه است . پس باید هدف را بسیار دور دید و در دوردست پیدایش کرد . ما دنبال اصل و اصیل هستیم و پر واضح است که چیزی که در دست رس باشد و خودش را به تو بنمایاند اصل و اصیل نخواهد بود . برای اصل و اصیل باید قیمت پرداخت .

ما برای اینکه زود زود خسته نشویم و با از این شاخه به آن شاخه پریدن به پوچی و نیست انگاری نرسیم ، باید هدفی را انتخاب کنیم که واقعا هدف بوده و اصل اصل باشد . و نیز چیزی باشد که بسادگی بدست نیاید . هدفی باشد که گرمی خاصی در حین سلوک به ما بدهد . هدفی باشد که بتمام معنی کلمه ما را زنده کند . آخر آن آخرمان باشد نه اولمان !!!

برادرم ؛ اینجاست که عرفان طلوع می کند و رخ می نماید . عرفان با آن عالم نورانی و گرم و پر شورش بدستگیری انسان قیام می کند . عرفان راهیست که پیش پای تو گسترده اند و به آن شاه تنها منتهی می شود که هدفت بود . و چه هدف نفیسی !

البته اینجا مسأله ی اعتقاد پیش می آید . زیرا کسی که از اول اصلا به این چنین هدفی اعتقاد نداشته باشد ، و عرفان و مراحل و مراتب آن را افسانه بیانگارد . با جنین فردی اولا ما کاری نداریم و ثانیا اگر ضرورت ایجاب کند که با او به بحث می نشینیم و شاید بقول بوعلی سینای مرحوم ، مجبور هم بشویم که کتکش زده و معتقدش کنیم .

در اینجا از ذکر کم و کیف این چنین فردی و معامله ی ما با او و دلایل مختلفه ، بخاطر طولانی شدن سخن احتراز می کنیم .

اجمالا اینرا بیانگریم که ایمان و اعتقاد قلبی محکم به وجود شهدی باعث می شود که بار و بندیل سفر را ببندیم و برای رسیدن به آن حرکت کنیم . اگر از اول اعتقادی به وجود شهری مثل مکه نداشته باشیم ، هرگز داعیه ی سفر و رسیدن به آن در ما ایجاد نشده و طبعا هیچگاه به مکه هم نخواهیم رسید !

دین و مذهب را که مقصودش ، رساندن بشر به تنها هدف و هدف تنهاست ، نمی شود از انسان منها کرد . میدانید که منظور از مذهب ، باطن و روح آن است که عرفان می باشد . عرفان مساوی با عشق است و حضرت عشق ، حضرت دوست است . عرفان یعنی " دید عشق آلود به هستی " .

بعد از اینکه ضرورت عرفان و عشق برای انسان ثابت شد ، به مشکل عمده ای می رسیم که سؤالی است اساسی و آن اینکه : کدام عرفان ؟!

میدانیم و میدانید که برای رسیدن به عرفان باید راه شرق را در پیش گرفت . چرا که در غرب خبری نیست ! خورشید عشق از مشرق طلوع می کند و موجب روشنایی و زیبایی و حیات می گردد .

بقول لسان الغیب : " خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد " ...

پس شرق را دریابیم و اشراق و شروق را از قلب شرق یعنی ایران برگیریم . آیینه ی دل را با عرفان اسلامی - ایرانی رفع زنگار کرده و صافش گردانیم .

*** انشاالله الرحمن الرحیم ***

* مجید شجاعی * قم المقدسة .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۲۸
مجید شجاعی

سیاهی شب در دل خود سپیدی روز را دارد ! یعنی از دل سیاهی ، سفیدی و روشنایی متولد می شود و بالعکس . روز مقدمه ی شب و شب مقدمه ی روز است .

در عشق نیز کار چنین است . فراق مقدمه ی وصال است و وصال مقدمه ی فراق . اول وصل است . یعنی دیدن معشوق و رسیدن به او . بعد از آن فراق به سراغ عاشق می آید و آتش به خرمن دل و جان عاشق می اندازد . در این مرحله ناز از معشوق است و نیاز از عاشق !

در عشق ، عاشق شیفته ی خود است و خود خبر ندارد ! هر چه است ، عاشق است و معشوق بهانه ای بیش نیست !!!


♥♥♥ در این مورد حرف و گفت بسیار است و بازهم با شما براز خواهیم نشست .

انشاالله تبارک و تعالی . ♥♥♥

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۱
مجید شجاعی
قرار بیقراری ...

به قرار بی قراری سر کوی تو نشستم  //  گرهی ز جعد زلفم بدر سرات بستم
که رقیب چون در آید به دو چشم خود ببیند //  چو غلام حلقه بر گوش بدر سرات هستم

من و تو ...

من سنی مینلر گول ایچره تاپمیشام  //  چوخلار ایستردی سنی من قاپمیشام
او گوزل آدون عزیزیم من بو گون  //  آلله آدیله تنور سینه مه من یاپمیشام

★★★ دو قطعه بالا در روز یکشنبه مورخ 1384/8/8 در ساعت 2145 سروده شده اند . قم المقدسة . ★★★
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۳۷
مجید شجاعی